ماریو بارگاس یوسا، نویسنده بزرگ پرویی و برنده جایزه نوبل ادبیات، در ۸۹ سالگی درگذشت. اما میراث او تنها در دهها رمان و مقاله خلاصه نمیشود؛ بلکه دفاع خستگیناپذیرش از آزادی بیان، تخیل و حق انتقاد از قدرت، بخش جداناشدنی از شخصیت فکری و هنریاش است. یوسا، چه در آثارش و چه در زندگی شخصیاش، آزادی را نه شعاری توخالی، بلکه ضرورتی بنیادین برای حیات انسانی میدانست.
او در سخنرانی نوبل خود در سال ۲۰۱۰ با عنوان «در ستایش خواندن و داستانپردازی» گفت:
«بدون داستانها، ما کمتر متوجه اهمیت آزادی برای زیستپذیر بودن زندگی میشدیم.»
رمانهای او، از عصر قهرمان تا گفتوگو در کاتدرال و سور بز، بازتابی از خشونت سیاسی، فساد قدرت، و تلاش انسان برای بقا و مقاومتاند. به گفته خودش، هزار نسخه از نخستین رمانش بهدلیل افشای ساختارهای سرکوبگر در نظام آموزشی ارتش پرو، در محوطه یک مدرسه نظامی سوزانده شد.
از ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹، یوسا ریاست سازمان جهانی قلم (PEN International) را برعهده داشت؛ نهادی که از حقوق نویسندگان در برابر سانسور دفاع میکند. هرچند در سال ۲۰۱۹، به دلیل اختلافنظر با موضع این نهاد در قبال جنبش استقلال کاتالونیا، از عنوان افتخاری خود کنارهگیری کرد.
او در جوانی با انقلاب کوبا همدل بود، اما پس از دستگیری شاعر هبرتو پادییا در سال ۱۹۷۱، بهصراحت از کاسترو و سانسور در کوبا انتقاد کرد. این واقعه، نقطه عطفی در زندگی فکری او بود و از آن پس به یکی از منتقدان جدی اقتدارگرایی ایدئولوژیک تبدیل شد.
یوسا در مقالهها و سخنرانیهایش همواره تأکید میکرد که آزادی بیان نباید قربانی اهداف سیاسی، مصلحتگرایی یا تعصبات فرهنگی شود. حتی زمانی که نظراتش جنجالبرانگیز میشدند، همچنان بر این اصل بنیادین پافشاری میکرد.
او تا واپسین سالهای زندگی، آزادی بیان را شرط آغاز هر اصلاح و تحولی میدانست و سکوت را ابزار اصلی استبداد مینامید. در گذر از مارکسیسم جوانی تا لیبرالیسم متأخر، تنها چیزی که در اندیشهاش تغییر نکرد، باور به حق گفتن و شنیدن بود.
با مرگ ماریو بارگاس یوسا، جهان نهتنها یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر، بلکه یکی از صریحترین و ماندگارترین صداهای دفاع از آزادی بیان را از دست داد.