و چه کارهایی میتوانند نجاتبخش باشند؟
در روزهایی که بار سرکوب روی آزادی بیان سنگینی میکند و روزنامهنگاران یکی پس از دیگری از صحنه کنار میروند، سکوتی سرد و فراگیر نیز بر رسانههای داخل ایران و اهالی آن سایه انداخته است. سکوتی که حاصل سانسور و فشار و بازتابی از فرسایش تدریجی روان کسانی است که سالها به روایتگری برای جامعه مشغول بودهاند. فراخوان «گفتوگو، همدلی و راهحل» که از سوی باشگاه روزنامهنگاران ایران منتشر شد، تلاشی است برای شکستن این سکوت؛ برای شنیدن آنچه معمولاً فقط در خلوت گفته میشود. واکنشها به این فراخوان، یادداشتهایی بود بیپرده، تلخ و انسانی؛ روایتهایی از افسردگی، فرسودگی، اضطراب، و گاه مرزِ باریک میان بودن و نبودن.
امیلی امرایی، روزنامهنگار و مترجم، در یکی از دقیقترین توصیفها نوشت: «ما، بهعنوان نسلی که صدای دیگران بودیم، امروز خود بیصدا شدهایم.» او از روزهایی نوشته است که تحریریهها خانهی دوم بودند، اما حالا نه از آن فضا خبری هست، نه از حس تعلق. امیلی امرایی میگوید که «قطع شدن این شبکهی انسانی، چیزی بیشتر از بیکار شدن است؛ نوعی گسست از خود است.»
از دل همین فروپاشی جمعی، روزنامهنگاران دیگر هم از تجربههای شخصی نوشتند. زهرا جعفرزاده در یادداشتش بازگشت به روزی داشت که پس از مصرف نخستین قرص ضدافسردگی، خبر مرگ شیده لالمی را شنید. «خودم را ته چاه میدیدم، چاهی سیاه و عمیق… به پایان فکر میکردم… شاید شبیه شیده.» او که یک سال بعد، همچنان تحت درمان بود، افسردگی را نه حاصل بحران فردی، بلکه پیامد مستقیم شرایط حرفهای میداند. سمیه جاهد عطاییان، روزنامهنگاری که حالا تنها گاهگاهی مینویسد، از ریزش مو و زخمهای پوستی ناشی از اضطراب نوشت، از کار در بوتیک، از نوشتن لابهلای اتاقهای پرو، و از آن شب که با صد قرص دیازپام به تخت بیمارستان رسید. «بیدار که شدم، چشمهایی پر از ترحم و ترس به من خیره شده بودند.»
مرجان احمدی با صراحتی بیسابقه مینویسد: «حسرت میخورم که چرا من جای شیده و مهشاد و ریحانه نبودم.» و ادامه میدهد: «امیدی به آدمها، به تغییر، به آینده ندارم. در جبر زندگی زندانیام.»
بعضی روایتها اما امیدبخشاند. مثلا مهسا جزینی از بازگشت نوشته است، از اینکه «ترجمه، من را نجات داد.» و مرضیه حسینی نوشته است: «در یک لحظه، پوچی بندبند وجودم را فرا گرفت. اما اگر آن لحظه کسی نباشد، واقعاً چه میشود؟» برای او، کاری تازه، دوستی شنوا و مشاوری دلسوز، راهی برای ادامه زندگی شدند.
در تمام این روایتها، چیزی مشترک است: احساس حذف شدن، بیپناهی و از دست رفتن هویتی که نه فقط شغلی، که وجودی بوده است. همانطور که مجید غضنفری، مجری سابق تلویزیون، نوشت: «دلتنگیام برای اجرا فقط دلتنگی برای کار نیست؛ دلتنگی برای بخشی از وجودم است.» وقتی دوربین خاموش شد و استودیو از دست رفت، او تنها ماند با دغدغههایی که دیگر کسی صدایشان نمیکرد.
در کنار فشار اقتصادی، آنچه این بحران را به مرزی خطرناک رسانده، غیبت کامل زیرساختهای حمایتی درون صنف است.
همین فقدان حمایت ساختاری است که نقش انجمن صنفی را حیاتی میکند. انجمن اگر بخواهد چیزی بیش از بیانیه باشد، باید مسئولیتهایی روشن بپذیرد: فراهم کردن خدمات مشاوره محرمانه و رایگان، عقد تفاهمنامه با انجمنهای رواندرمانی، برگزاری جلسات منظم شنیدن و بازسازی روابط حرفهای و راهاندازی سامانههای حمایتی فوری برای موارد بحرانی. اگر روزنامهنگاری در ایران قرار است زنده بماند، نه فقط به قلم، که به مراقبت نیاز دارد؛ مراقبتی انسانی، حرفهای و مستمر.
مطابق گزارش سال ۲۰۲۳ سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE)، ۳۲ درصد از روزنامهنگاران در کشورهایی با وضعیت بحرانی رسانهای، دچار مشکلات روانی تشخیصدادهشدهاند. ۸۳ درصد از آنها فرسودگی شغلی را تجربه کردهاند. مهمترین عوامل تأثیرگذار در این وضعیت شامل فشارهای بیرونی، تهدیدهای امنیتی، فقدان امنیت شغلی، بیثباتی مالی و مواجهه مداوم با محتوای خشونتبار و تراژیک بودهاند. آنچه این بحران را در ایران عمیقتر میکند، اقتدارگرایی است؛ ساختاری که در آن روزنامهنگار نه دیده میشود، نه شنیده و نه حمایت.
دکتر آنتونی فینستین، روانپزشک دانشگاه تورنتو و نویسندهی پژوهشهای بنیادین در زمینه سلامت روان خبرنگاران، در گزارشی با همکاری مؤسسه رویترز نوشته است: «رسانهها موظفاند از خبرنگارانی که در معرض آسیباند مراقبت کنند. روابط انسانی قوی و احساس تعلق شغلی، مؤثرترین سپر در برابر افسردگی مزمن است. اگر تحریریه تبدیل به میدان رقابت، ترس، سکوت یا سانسور شود، آنچه باقی میماند نه فقط یک خبرنگار فرسوده، بلکه خبری تحریفشده و جامعهای ناآگاه خواهد بود.»
فراخوان باشگاه روزنامهنگاران ایران، تلاشی برای بازسازی پیوندهای انسانیست. بسیاری از نویسندگان یادداشتها از امکان برگزاری جلسات شنیدن گروهی، قراردادهای همکاری با انجمنهای روانکاوی، ایجاد خدمات مشاوره محرمانه و رایگان برای خبرنگاران، و بازسازی حلقههای حرفهای همدلی گفتند. آنها پیشنهاد دادند که انجمن صنفی روزنامهنگاران، اگر واقعاً میخواهد به حیات بازگردد، از همین نقطه شروع کند: از سلامت روان آنهایی که سالها صدای جامعه بودند.
مرضیه حسینی، خبرنگار، در یادداشتش نوشت: «هیچ انسانی راضی به نابودی خویش نیست. اما وقتی همهی راهها به بنبست میرسد، در یک لحظه، پوچی بندبند وجودت را میگیرد. وای به حال آن لحظه اگر کسی نباشد.»
امیلی امرایی هم نوشته است: «انجمن صنفی روزنامهنگاران تنها روزنهی امید است. شاید اگر اعضای انجمن و هیات رئیسه آستین بالا بزنند و بستری فراهم کنند برای مراقبت از سلامت روان، پنجرهای از امید گشوده شود.»
در روایتهای تلخ و صریحی که به فراخوان باشگاه روزنامهنگاران ایران پاسخ دادند، یک مضمون بارها تکرار شده است: دور افتادن از تحریریهها به معنای فروپاشی یک پناهگاه عاطفی و حرفهایست. در غیاب آن فضاهای پرهیاهو، که دوستی، شوخی، فریاد ددلاین و گپوگفتهای بالکن بخشی از زیستن بودند، حالا روزنامهنگاران ماندهاند با سکوت، تنهایی و اضطراب. در چنین خلائی، خودمراقبتی ضرورتی برای بقاست.
وقتی تحریریهای در کار نیست، ایجاد حلقههای حمایتی از همکاران، گفتوگوهای گروهی یا حتی دفترچهای برای ثبت صداهای درونی، میتواند آن پیوند انسانی را که روزگاری در تحریریهها تنیده بود، بهشکلی تازه زنده نگه دارد. خودمراقبتی، در نهایت، همان کاریست که شقایق آرمان به آن اشاره کرد: «در دنیای روباه مکار و دختر کبریتفروش، باید ایستاد و چراغی روشن کرد.»
در طول تاریخ و در دل فرسودگی، خشم پنهان و ناامیدیهای طولانی، کتابهایی نوشته شدهاند که هم راهی برای ترمیم روان و بازسازی ارتباطات انسانی پیشِ رو میگذارند، و هم تجربه زیسته مقاومت و تابآوری را با نگاهی انسانی و درونی پیوند میزنند. این کتابها راه را برای ماندن، دوباره برخاستن و ادامهدادن روشن میکنند و میتوانند در این شرایط چراغی روشن کنند برای کسانی که خود حامل چراغاند.
The Conscious Activist: Where Activism Meets Mysticism
نویسنده: جیمز اُدی

در کتاب The Conscious Activist، «جیمز اُدی» فعال حقوق بشر، نویسنده و رئیس پیشین سازمان عفو بینالملل، از پیوند میان دو جهان سخن میگوید که اغلب جدا از هم دیده میشوند: معنویت و کنشگری اجتماعی. او در این اثر تأملبرانگیز، تجربه زیسته خود را در هر دو عرصه روایت میکند و نشان میدهد که چگونه میتوان با حفظ یکپارچگی درونی، بهسوی دگرگونی بیرونی گام برداشت. از نگاه اُدی، عارف و کنشگر هر دو بهنوعی ماجراجو هستند؛ دل به ناشناختهها میسپارند، ساختارهای فرسوده قدرت را به چالش میکشند و با «وجدانی آتشین» بازمیگردند تا جامعه را از خواب اخلاقی بیدار کنند. این کتاب دعوتیست به مراقبه در دل میدان، به عمل همراه با آگاهی و به احیای معنایی عمیقتر در دل مبارزه برای عدالت.
فایده انقلاب چیست اگر نتوانیم برقصیم؟
نویسندگان: جین بری و یلنا جورجویچ

کتاب «فایده انقلاب چیست اگر نتوانیم برقصیم؟» نوشتهی جین بری و یلنا جورجویچ، روایتی جمعی، انسانی و عمیق از بیش از ۱۰۰ زن کنشگر مدنی از سراسر جهان است؛ زنانی که در بطن مبارزات روزمره، از رنج، امید، آسیب و پیروزیهای کوچک و بزرگ خود حرف میزنند. این کتاب نتیجه ۹ سال فعالیت سازمان «صندوق اقدام فوری برای حقوق بشر زنان» است. آنچه این اثر را متمایز میکند، صراحت گفتوگوها، تنوع جغرافیایی و تجربههای زیستهایست که ساختار آن را شکل دادهاند: فمینیسم در دهه ۱۹۶۰، تجربهی انزوا و خشونت بر پایه گرایش جنسی و روایت زنانی که در سکوت، مقاومت کردهاند. نویسنده در مقدمه، این کتاب را همچون بدنی زنده توصیف میکند که استخوانهایش را همین روایتها شکل دادهاند؛ استخوانهایی محکم، ریشهدار و مقاوم. این اثر مجموعهای از خاطرات و تحلیلهاست و یادآور آن است که برای ساختن جهانی انسانیتر، باید از صداهایی آغاز کرد که کمتر شنیده شدهاند.
Braving the Wilderness: The Quest for True Belonging and the Courage to Stand Alone
نویسنده: برنه براون

این کتاب دو مفهوم ظاهراً متضاد را بررسی میکند: «احساس تعلق» و «توانایی تنها ایستادن». برای کنشگران که اغلب در اقلیت قرار دارند، بسیار مفید است. چراکه وقتی به آرمانهایی متعهد میشویم که دیگران لزوماً با آنها همراه نیستند، احساس تنهایی و جدایی از اجتماع، آغاز میشود.
برنه براون مینویسد: «احساس تعلق واقعی، عضویت تنها در یک گروه نیست، بلکه تمرینی روحی است برای پذیرفتن عمیق خود واقعیمان، بهگونهای که بتوانیم اصیلترین نسخهمان را با جهان به اشتراک بگذاریم. تعلق واقعی نیاز به تغییر ما ندارد و از ما میخواهد خودمان باشیم.»
او همچنین راهکاری با نام BRAVING برای ساختن اعتماد ارائه میدهد:
• B: مرزگذاری (Boundaries)
• R: قابل اعتماد بودن (Reliability)
• A: مسئولیتپذیری (Accountability)
• V: رازداری (Vault)
• I: صداقت (Integrity)
• N: قضاوتنکردن (Nonjudgment)
• G: سخاوت (Generosity)
The Politics of Trauma: Somatics, Healing, and Social Justice
نویسنده: Staci K. Haines

این کتاب روایتی است از دردهای شخصی و ساختارهای ناعادلانهای که این دردها را در بدن ما حک کردهاند. هینز، با سالها تجربه در حوزه تروما و کنشگری اجتماعی، مینویسد که زخمهایی که حمل میکنیم، نهفقط نتیجه تجربههای فردیاند، بلکه در بستری از نژادپرستی، فقر، تبعیض جنسیتی و خشونت نهادینه شکل گرفتهاند. او باور دارد که شفای درونی و تغییر بیرونی باید همزمان اتفاق بیفتند و بدون درک این پیوستگی، نه فرایند درمان کامل میشود و نه مسیر عدالت اجتماعی به سرانجام میرسد.
این کتاب با زبانی روشن و صمیمی، تجربههای واقعی و تمرینهای عملی را در کنار تحلیلهای عمیق قرار میدهد و راهی نشان میدهد برای آنها که میخواهند بدن، روان و جامعهای رهاتر بسازند. «سیاست تروما» برای کسانی است که درگیر کنشگری، آموزش، درمان یا حتی جستوجوی آرامش فردیاند. این کتاب بر این ایده نوشته شده است که بازسازی جهان از بازسازی خود ما آغاز میشود.