جامعه ایران در هنگامه تحولات خود در سالهای آغازین پس از قرن جدید خورشیدی، با مسائل بغرنج و متعددی روبهرو است: از یکسو، درگیر بحرانهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی متعدد است و از سوی دیگر امکانات نسبتا محدودی برای سازماندهی، تشکلیابی و کنشگری مدنی مستقل دارد. در وضعیت سالهای اخیر در ایران از دیگر سو حکومت و نهادهای مدنی حکومتساخته و گلخانهای بخش بزرگی از فضاهای مدنی را تسخیر کرده و به فعالین مستقل چنانکه باید اجازه فعالیت ندادهاند، و از سوی دیگر همان حکومت بسیاری از وظایف و مسئولیتهای خود را نیز برای تحقق حکمرانی خوب به درستی انجام نداده. این در حالی است که فعالیتها و کنشگریهای مدنی، اگر اجازه پروپال یافتن به ایشان داده شود، میتوانند نیازها و ضرورتهای مهمی را در حوزههای مختلفی مرتبط با آزادی، بهزیستی، توسعه، برابری، محافظتهای محیطزیستی، سلامتی، آموزش… سازماندهی کنند.
موانع بر سر تشکلهای مدنی در ایران گاه از مبانی ایدئولوژیک حکومت ولایی ناشی میشود، و گاه حتی از بطن جامعه. درهردو حالت عبور از این شرایط به دانش و راهحلهای علمی و اندیشمندانه در حوزه کنشگری مدنی و سیاستورزی محتاج است. از یک سو آموزش هدفمند کنشگری مدنی معمولا در هیچ برنامه آموزش و پرورش رسمی در نظام مستقر در ایران پیشبینی نشده و از سوی دیگر جامعه به تنهایی و بدون سازماندهی توان بالایی برای پوشش این فقدان و نیاز را ندارد.